شعر با ت
شعر با ت،شعر با ت شروع بشه،شعر با تو بودن،شعر با تصویر،شعر با تو،شعر با تصاویر زیبا،شعر با تمام حروف الفبا,دوبیتی با ت,تک بیت با ت ,شعر با ت,شعر با ت شروع شه,شعر با ت شروع شه,شعر که با ت شروع شه,بیت شعر که با ت شروع شه,شعر که اولش با ت شروع شه,یه شعر که با ت شروع شه,,شعر با حرف ت,شعر با حرف ت شروع شود,شعر با حرف ت شروع بشه,شعری که با حرف ت شروع شود,شعر که با حرف ت شروع بشه,شعری که با حرف ت شروع بشه
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد که با حرف ت شروع می شوند برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
تنگ شد از غم دل جای به من
یک دل و این همه غم وای به من
شعر با ت
تنـــت بــه نــاز طبـــیـبان نیازمـند مباد وجــود نـازکــت آزرده گـزنـد مباد
تو طاعت حق کنی به امید بهشت نه نه تو نه عاشقی که مزدوری تو
شعر با تو بودن
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار
شعر با تو
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
دوبیتی با ت
تن ز جان و جان ز تن مسطور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست
تک بیت با ت
تـا کـه نـامـی شدم از نام نبردم سودی
گـر نـمـردم مـن و ایـن گـوشـه گـمـنامیها
شعر با تصویر
تا آسمان ز حلقه به گوشان ما شود
کو عشوهای ز ابروی همچون هلال تو
شعر با تمام حروف الفبا
تا در زده ام به دامن عفو تو دست
تا یافته ام غبار تکلیف الست
تقصیر عبادتم ندارد ایام
وز طاعتِ کرده ام پشیمانی هست
تک بیت با ت
تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که همی سپرم
شعر با ت شروع بشه
تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین همه غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی
شعر با ت
ترسم این قوم که بر درد کشان می خندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را
دوبیتی با ت
تا توانی پیش کس مگشای راز بر کسی این در مکن زنهار باز
شعر با تصویر
تـا چـشم دل به طلعت آن ماه منظر است
طـالـع مـگو که چشمه خورشید خاورست
شعر با تو
تـا چـشم دل به طلعت آن ماه منظر است
طـالـع مـگو که چشمه خورشید خاورست
شعر با تو بودن
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست
تا بندهٔ تو شدهست تابنده شدهست
زان روی که از شعاع نور رخ تو
خورشید منیر و ماه تابنده شدهست
شعر با تمام حروف الفبا
تا چند از این غرور بسیار تورا
تا کی ز خیال هر نمودار تورا
سبحانالله که از تو کاری عَجَب است
تو هیچ نه و این همه پندار تورا
شعر با تصویر
تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود
طاق ابروی توام قبله جان خواهد بود
شعر با ت
تا شنیدم قصه هایی از دیار کوی دوست
بی محابا پرکشیدم در لقای روی دوست
شعر با تمام حروف الفبا
تا جهان باشد نخواهم در جهان هجران عشق
عاشقم بر عشق و هرگز نشکنم پیمان عشق
تا حدیث عاشقی و عشق باشد در جهان
نام من بادا نوشته بر سر دیوان عشق
شعر با ت شروع بشه
تا دست ارادت به تو دادهست دلم
دامان طرب ز کف نهادهست دلم
ره یافته در زلف دل آویز کجت
القصه به راه کج فتادهست دلم
شعر با تصویر
تا میتوانی آتش دلها خموش کن
مگذار بر فلک برود دود آه را
جز محنت عذاب نبینی به عمر خویش
گر نشنوی بجان سخن خیر خواه را
شعر با ت
تا بوده چشم عاشق در راه یار بوده بی آنکه وعده باشد در انتظار بوده
شعر با تو بودن
تا به فراق خو کنم صبر من و قرار کو؟ وعده ی وصل اگر دهد طاقت اتظار کو؟
شعر با تو
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو تا تو به داد من رسی، من به خدا رسیده ام
شعر با تمام حروف الفبا
تا چند بسته ماندن در دام خود فریبی با غیر آشنایی، با آشنا غریبی؟
دوبیتی با ت
تا قفل قفس باز شد آن سوخته پر رفت دلواپس ما بود ولیکن به سفر رفت
شعر با ت شروع شه
تا نگرید طفلک حلوا فروش دیگ بخشایش کجا آید به جوش
شعر با تصویر
ترسم ای مرگ نیایی تو و من پیر شوم آنقدر زنده بمانم که ز جان سیر شوم
شعر با ت شروع شه
تنی آلوده درد و لبریز غم دارم ز اسباب پریشانی تو را ای عشق کم دارم
تک بیت با ت
تو دریای من بودی آغوش وا کن که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
شعر با ت شروع بشه
تو عهد کرده ای که کشانی به خون مرا من جهد کرده ام که به عهدت وفا کنی
شعر با ت
تو مپندار که خاموشی من هست برهان فراموشی من
شعر با تمام حروف الفبا
تجلی گه خود کرد خدا دیده ی مارا در این دیده در آیید و ببینید خدارا
شعر با تصویر
تو مو می بینی و مجنون پیچش مو تو ابرو او اشارت های ابرو
شعر با ت شروع شه
تا چند عمر در هوس و آرزو رود ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود
شعری که با حرف ت شروع بشه
ترا که هر چه مراد است در جهان داری چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری
دوبیتی با ت
تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آید دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
شعر با تو بودن
تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانی را
شعر با تو
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
شعر با ت شروع شه
تنــم از واسـطه دوری دلـبر بگــداخت جانم از آتش هجر رخ جانانه بسوخت
شعر با تصویر
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است همواره مرا کوی خرابات مقام است
تک بیت با ت
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم
شعر با ت
تـــا بــدیــن جـــا بــهر دینــار آمـــدم چـــون رســیدم مســت دیــدار آمـــدم
شعر با تمام حروف الفبا
تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را به زبان خود بگویی که به حسن بی نظیرم
شعر با ت شروع بشه
تا کـــی به تمـــنای وصــال تو یـــگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
شعر با تو بودن
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
شعر با تو
شعر با ت شروع شه
تا گشودم نامه اش را سوختم در انتظار کاش قاصد میگشود این نامه سر بسته را
بیت شعر که با ت شروع شه
تیرگی بیرون نرفت از دل به علم ظاهری خانه را روشن نمیسازد چراغ پشت پا
شعر با تصویر
تو و با لاله رویان، گل ز شاخ عیش چیدنها من و چون غنچه از دست، تو پیراهن دریدنها
دوبیتی با ت
تو نیکی کن به مسکین و تهیدست که نیکی خود سبب گردد دعا را
شعر با تمام حروف الفبا
تا درون آمد غمش از سینه بیرون شد نفس نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را
شعر با ت شروع شه
تا کی می صبوح و شکر خواب بامداد
هشیار گرد که گذشت اختیار عمر
تک بیت با ت
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
شعر با ت
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست زدامان بدارمت
شعر با تو
تا درخت دوستی کی بردهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
شعر با تصویر
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راه رو گر صد هنر دارد توکل بایدش
شعر با ت شروع بشه
تو وطوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست
شعر با تو بودن
توخود ای گوهر یکدانه کجایی آخر
کز غمت دیده مردم همه دریا باشد
تک بیت با ت
تا شدم حلقه به گوش در میخانۀ عشق
هردم آید غمی از نو به مبارک بادم
شعر با تو
تکیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیار
ناج کاووس ربود و کمر کیخسرو
دوبیتی با ت
تواضع زگردان فرازان نکوست
گدا گرتواضع کن خوی اوست
شعر با تمام حروف الفبا
تابرسردیده جادهنت مردم
چون مدرم دیده ترک خود بینی کن
شعر با تصویر
تا جرعه ای از جام الستت ندهند
آگاهی از این بلند و پستت ندهند
شعر با تو بودن
تا کشته وای محبت نشوی
سررشته عاشقی به دستت ندهند
شعر با تو
تا نیست نگری ره هستت ندهند
وین مرتبه با همت پستت ندهند
شعر با ت
تا نشد رسوای عالم کس نشد استاد عشق
نیم رسواعاشق اندر فن خود استاد نیست
میزاده عشقی
شعر با ت شروع بشه
تورا این همه بلبل نوای عشق زند
چه اتفات بود بر صدای منکر زاغ
سعدی
شعر با تصویر
تا برسر دیده جادهندت مردم
چون مردم دیده ترک خود بینی کن
شعر با تو بودن
تامل کنان در خطا و ثواب
به از ژاژ خایان حاظر جواب
سعدی
شعر با تو
تو بر مایه ی دانش خود مایست
که بالای هر دانشی دانشی است
فردوسی
شعر با تصویر
ترحم بر پلنک تیز دندان
ستمکاری بود برگوسفندان
دوبیتی با ت
تو در کنار فراتی ندانی این معنی
به راه بادیه دانند قدر آب زلال
شعر با تو بودن
تا چند عمر در هوس آرزو رود
ای کاش این نفس که برآید فرو رود
شعر با تو
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه*
شعر با تمام حروف الفبا
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیم تنان*
شعر با تصویر
تا شدم حلقه بگوش در میخانه ی عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم *
شعر با ت
تو صاحب خرمنی و من گدایی خوشه چین اما
به انعام تو شایستن نه حد هر گدا حافظ
تک بیت با ت
تو عشق پاکی و پیوند حسن جاودان داری
نه حسنت انتها دارد نه عشقت ابتدا حافظ
شعر با ت شروع بشه
تو میر عشقی عاشقان بسیار داری
پیغمبری با جان عاشق کار داری
شعر با تو
تقدیر الهی چو پی سوختن ماست
مانیز بسازیم به تقدیر الهی
شعر با تمام حروف الفبا
تا جهان باقی و آئین محبت باقی است
شعر حافظ همه جا ورد زبان خواهد بود
شعر با تو بودن
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش بجز ناله شبگیر نبود
شعر با تصویر
ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین
آبروداری کن ای زاهد مسلمانی بس است
دوبیتی با ت
تا طاق ابروی بت من تا به تا شد
دردی کشان پیمانه هاشان را شکستند
شعر با تمام حروف الفبا
تا تو نگاه میکنی , کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو , این چه نگاه کردن است
تک بیت با ت
تو نیکی میکن در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز
شعر با تو بودن
تو نیز آخر هم از دست بلندی چرا بتخانه ای را در نبندی
شعر با تو
تو کز مهنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی
تک بیت با ت
تو قلم بر حکم داور میبری من ز دیوار تو از در میبری
شعر با تصویر
تا مگر این از دلش بیرون کنم تو تماشا کن که دفعش چون کنم
شعر با ت
تا توانی دلی بدست اور دل شکستن هنر نمیباشد
دوبیتی با ت
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
شعر با ت شروع بشه
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم
شعر با تمام حروف الفبا
تو اگر نبودی ای درخت سبز سبزه و گل و بهار هم نبود
این هوای خوب و سایه های خیس در کنار جویبارهم نبود
شعر با تو بودن
تا تمام لذت عمرم همین است که مولایم امیر المومنین است
شعر با تصویر
تو شاکری ز خالق و خلق از تو شاکرند تو شادمان بدولت و ملک از تو شادمان